محل تبلیغات شما

                                                           

   چشمم که به چشم هایش افتاد، شگفت زده شده واحساس عجیبی پیدا کردم.همان یک نگاه،کار خودش را کرد! نمی دانم آیاجزمن، کس دیگریهم می توانست آن چشم های زیبا و جادوکننده را ببنید و قبلش نلرزد،یانه!

از آن روز به بعد، یکی ازکارهای من، به هنگام دیدنش،غرق شدن درتماشای یک جفت چشم فوق العاده بود.

چشم هایی که انگار،رازی سحرآمیز، در آن ها نهفته بود.

   خیلی زود فهمیدم که دیگر،کار از کار گذشته ومن عاشق او شده ام،دیگر، هرروز ،لحظه شماری می کردم برای دیدن چشم هایی که سخت بهآن ها، دل بسته و وابسته شده بودم. در کوچه و خیابان ودرواقع در همه جا، دوستداشتم که بارها و بارها ببینمش و زل بزنم توی آن چشم های جادویی! اگر یکی دوروزیسپری می شد و دیدار ما، به تاخیرمی افتاد؛ به شدت کلافه می شدم و حالم حسابی گرفتهمی شد!

چه درد سرتان بدهم؟! چند روزی که از نخستین دیدارما؛ سپریشد، متاسفانه هر چه چشم کشیدم و به انتظار نشستم، دیگر اورا ندیدم. هرچه هم که بهاین در و آن درزدم، فایده ای نداشت! تلاش و تقلای زیادی کردم، اما آخرش هم نفهمیدمکه برسرآن پیشی ملوس،چه آمده است

بوسه‌ی مهر / نوشته‌ی جواد نعیمی

صبح جمعه سروده ی جواد نعیمی

به یاد محبوب دل ها، امام خمینی (ره)

چشم ,هم ,هایی ,های ,یکی ,سپری ,چشم های ,چشم هایی ,هایی که ,آن چشم ,که به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روزانه های یک مرد متاهل perssentcondo Sharon's life spirovoutber omraninfo طبیعت دزفول mevecope اطلاعات عمومی ایمنی و بهداشت بهار من pieberhave