چون صبح جمعه مى رسد
مثلكبوتر مى پرم
خوش حالو خندان مى روم
همراه بابا تا حرم
تا گنبد زرد حرم
ازدور پیدا مى شود
برروى لب هاى پدر
گلْخنده اى وا مى شود
از شوق دیدار رضا
منشادمانه مى دوم
انگار او مثل گل است
مننیز یک پروانه ام
من می نشینم در حرم
آرام، پهلوی پدر
آنجا، زیارت نامه را
می خواند او با چشم تر
پشت ضریح و پنجره
اینجا و آن جا، هر كجا
برروى لب هاى همه
روییده گل هاى دعا
یک دفعه من توی خیال
یكبچه آهو مى شوم
با شادمانی ناگهان
سوىضریحش مى دوم
,مى ,مى ,حرم , من , بر , بر روى ,صبح جمعه ,پنجره این , این جا ,و پنجره
درباره این سایت