محل تبلیغات شما

به زحمت می توانست چند کلمهای بر زبان بیاورد؛ اما مفهوم بیش تر حرف ها را می فهمید. دست برد و موشواره را تکانداد. گفتم: ببین عزیزم ، دستگاه خاموش است. بی درنگ از صندلی پایین آمد و رایانه راروشن کرد. گفتم: ببین خانم! فکرش را می کردی که نوه ی دوساله مان در این زمینه ها ازما، سر باشد؟ خانم گفت: ماشاء الله .چه بلایی است این محمد سپهر! از پدر بزرگش هم زرنگتر است. با لب خند گفتم : و از مادر بزرگش با هوش تر!

تصویر زمینه ی رایانه همکه بالا آمد، محمد سپهر دستش را به طرف دهانش برد و بوسه ای برای آن تصویر فرستاد!خانم با تعجب جلو آمد و همین که چشمش به گنبد و گلدسته ی توی عکس افتاد، زیر لب زمزمهکرد: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.


بوسه‌ی مهر / نوشته‌ی جواد نعیمی

صبح جمعه سروده ی جواد نعیمی

به یاد محبوب دل ها، امام خمینی (ره)

تر ,گفتم ,خانم ,ی ,رایانه ,برد ,برد و ,گفتم ببین ,آمد و ,را می ,محمد سپهر

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Paul's game vivagraphic دانلود رمان عاشقانه مهمون من باش Sharon's life گلاریژان tecondampdang saccocoke باریستا شریفی تبادل رایگان بک لینک گلچین مطالب وب